نوشته شده توسط : blogkhan
هنوز کاملا در قبر زندگی خودم جا به جا نشده بودم که یکباره

احساس کردم دستی آشنا مضطرب وعصبانی سنگ قبرم را می کوبد

لحظه ای بعد روح سر گردانم با دیدگان اشک آلود از لا بلای خاک قبر

بکنارم غلطید بدون هیچ گقتگو دستم را گرقت واز زیر خاک بیرونم

کشید نگاهی بسنگ قبرم افکنده گفت: ببین این بشر دروغگو و جنایت

کار حتی پس از مرگ توهم بحقیقت آنچه مربوط به توست پشت پا زده است!

راست می گفت!....

بر روی سنگ قبرم نوشته بودند در 1306 متولد شد ودر 1333مرد...

دروغ بود سال 1306سالی بود که من مردم و زندگی من پس از سالها

مرگ تحمیلی در 1333شروع شد سنگ قبر را وارونه کردم تا حقیقت

را آنچنان که بود بنویسم روحم با خنده گفت شاعر فراموش کن این مسخره بازیها را...

به کسی چه مربوط  است که تو کی آمدی وکی رفتی برو بخواب!...

منهم خنده کنان رفتم خوابیدم ٬ چه خوابی  کاش می فهمیدند !

+از نوشته های زنده یاد کاراپت دردریان معروف به کارو(برادر خواننده جاز ایران زنده یاد ویگن)



:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
بعد از تو
این پاره واژه های خسته ام
تن به هیچ شعری نمیدهند
کمی بغض میکنم
کام سنگینی از سیگار
کمی بغض
کامی سنگین تر
و با ترسی مضاعف،
شعری کورتاژ می شود
گاهی عشق یعنی 
همین
"ترس از دست دادن تو"

به قلم مستر علی

+اینکه اینجا رو یکباره رها میکنم برای خودم هم غافلگیر کننده است
اینجا رو با تموم آدم های عوضی که توش بود دوست داشتم چون حرفا و خاطرات شخصیم رو
توش مینوشتم و مثل یه آیینه ای بود که روزای خوب و بد خودمو توش میدیدم.
ولی اینجا از کسی که دوستش دارم مهمتر نیست  اینجا و آدماش به رابطه عاطفیم داشت
صدمه میزد به همین خاطر فقط یک انتخاب داشتم و اونم اینه که خدا حافظ برای همیشه

امضا مستر علی/.



:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

گریه کنید !... 
گریه کنید ای خاطرات گذشته ، 
ای خاطرات دوران از یاد رفته جوانی ، 
ای اشکهای پنهانی ، گریه کنید ، 
ایزابل من رفت .... ایزابل من مرد...
نمیتوانم ! 
باور کنید ، هیچ نمیتوانم او را ،
خودش را نه ، 
همه آنچه او در پریشانی نگاه پریشانش برای من ، 
و بالاتر از من ! برای قلب دیوانه پرست من ، داشت ، فراموش کنم.
امشب هم مثل هر شب ، قلبم به یادزندگی شاعرانه ای که با او داشتم ، همانطور ساده ، پاچه پارچه فرو می ریزد .
از دور ، نمی دانم چقدر دور ، ناله های سرگردان پیانویی تار و پود وجود وحشی و منقلبم را به لرزه انداخته است ، نمی دانم انگشتان کدام انسان دلشکسته ایست که در کشاکش امواج شرنگ آلوده ی این ناله های جگر سوز ، لابلای دندانه های پریده رنگ پیانو ، پی گمشده ی بخت برگشته ی خویش می گردد ...
سوز ناله های پیانو : جان زندگی صاحب مرده ام را به لب مزار آرزو ها ی بخاک سپرده ام رسانیده ..! یک مشت اشک پراکنده در گوشه و کنار دیدگان شب زنده دارم ، بیداد میکنند. مدتها با آهنگ پیانو ساکت و در هم کوفته اشک می ریزم ...آنوقت ... دلم می خواهد فریاد بکشم ، و فرمان دلم را بلا اراده انجام دهم ! 
شوپن ...آخ شوپن ! ناله مکن ....اشک مریز ؛ دیوانه شدم ....مردم...بیچاره شدم...شوپن ! 
یکباره ناله ی پیانو در تیرگی شب سرسام گرفته خاموش میشود و اشکهای من ... اشکهای وحشت زده و گیج من هم ، همراه با واپسین ناله ی پیانو ، در پریدگی رنگ گونه های مرطوب و رنگ پریده ام می میرند....
تنها ، یک قطره اشک ، یک قطره اشک دل افسرده ، در گوشه ی چشمم لنگر انداخته و هیچ خیال فرو ریختن ندارد ، فکر میکنم شاید دلش شکسته است از اینکه همه آن اشکها با آهنگ پیانو مردند ، ولی او باید در دامن سکوت بدون هیچگونه تشریفات بمیرد ..
دلم هیچ نمی خواهد که قلب آخرین قطره ی اشک دل شوریده ام را بشکنم ..با دستمال سپیدم ، که تنها یادگار «او»ست ، آهسته پاکش می کنم ...آنوقت ...آنوقت هیچ ! جنون ! جنون مرگ ... مرگ عشق نا تمامی که همانطور نا تمام ماند ... با اشک گمشده در دستمال سپیدم حرف می زنم : ببین ! ... تو خودت دیدی که همه ی آن اشکها بدون کفن مردند ...ولی تو ...؟...!
کفن آخرین قطره اشکم ، دستمال سپیدم را ، که تنها یادگار « او» ست دیوانه وار در پارچه ی سیاهی می پیچم ، و تابوت اشکم را به امواج آسمان نورد بادها می سپارم ، ببرید بادها ! ببریر . این تابوت ، آرامگاه متحرک قلب در هم شکسته ایست که آغشته به اشک و خون ، زیر پای ناکامی ، ناله کنان جان داد ...
و بادها به خاطر من ! به خاطر قلب شکسته ی من ، ناله سر دادندو ناله ی بادها همه آسمانها را که پناهگاه ناله های بی پناه من بودند به گریه انداخت .. 
من در تلاطم امواج آشفته ی سرشک طوفانی آسمانها ، زندگی خود را دیدم که سر افکنده و پریشان حال ، دست وپا زد و مرد !.. من دلم برای زندگی جوانمرده ام نسوخت ، دلم برای قلب تیره بخت بیچاره ام سوخت ، که در آخرین لحظه ی زندگی اهمت زده و محنت باری که داشت ، نومیدانه فریاد کشید : 
ایزابل!...
آخ ....
ایزا......
بل ........

 ادامه مطلب خصوصی:



:: بازدید از این مطلب : 335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
9

عشق یعنی
تو مناسب ترین
عاملی
برای تکثیر ژن های درونی من

+یه عده انقد با صراحت درباره خدا حرف می زنند انگار باهاش بستنی قیفی خوردند
با توجه به ساختار ذهنیت اکثریتی باسواد و بی سواد با منطق و بی منطق
به این نتیجه رسیدم اصولا یه عده بخاطر اینکه سوالاتشون بی جواب نمونه
نا امیدی هاشون به امید تبدیل بشه پناه بر واژه ای مجهول و مجهول المکان به اسم خدا می برند
و به هر قیمتی میخوان اونو به خودشون و دیگران ثابت و تحمیل کنند!!
(بدم میاد توی ادبیاتم از واژه های عربی استفاده کنم ولی اونقدر حوصله هم ندارم
بگردم تا واژه مناسب فارسی براش پیدا کنم)

پانویس:من خدا رو انکار نمیکنم چون هیچ دلیلی برای ثابت کردن و انکار کردنش ندارم
مضمون مطلب فراتر از انکار و اثباته دوست عزیز

+ی چیزی بهم میگه یه روزی میاد که توی بیمارستان
وقتی تو دوره شیمی درمانی هستم،توی راه پله ها یا دستشویی های
بیمارستان دارم یواشکی سیگار میکشم...

پ.ن:فکر کنم دوباره دچار گه گیجه های عصبی شدم

+میخام یسری موسیقی فیلم رو با درج عکس و عوامل روی صفحه پیانو شکسته قرار
بدم،اگه یه عده موافق بودند زحمتش رو به خودم میدم اگه نه که هیچی 



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

9


پاییز دلهره یست 
در اعماق قلبــِ
یک درخت پیر
و تشویشی 
در مغز خام ِ یک جوانه

پانویس:
پاییز رو دوستدارم،
پاییز رو با تمام خوب و بدش دوستدارم




:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
مشکل من اینه که
فکر می کنم باید در نقطه شروع ایده ال قرار بگیرم
تا شروع کنم به زندگی کردن
ولی واقعیت اینه که باید از هیچ شروع کنم تا به ایده ال برسم

 



:: بازدید از این مطلب : 381
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
سلام دوستان عزیز و اهالی محترم بلاگفا
مدت زیادی نبودم و دلیل نبودنم این بود که نتمون رو از مخابرات مرکزی استان
قطع کرده بودند 10 روز پیگیر این قضیه بودیم تا امروز وصل شد
واقعا نمیدونم این ادم های بی مسئولیتی که گذاشتند اونجا دقیقا چیکار میکنند!؟؟؟
امروز صبح که بصورت جدی هم مخابرات خودمون هم شرکت اکسین و هم مخابرات مرکزی
رو تحت فشار قرار دادیم نت رو وصل کردند فردا هم یه قبض به درازای شب یلدا میفرستن
که پول نت بدیم واقعا برای خودم متاسفم که کجای دنیا دارم زندگی میکنم
یه روز میگفتن ای پی استان رو میخوان تغییر بدن یه روز میگفتن رسیور استان سوخته
یه روز میگفتن فیبر نوری پاره شده رفتند با سوزن نخ بدوزنش یه روز میگفتن تغییران در شبکه
یه روز میگفتند گیرنده های مخابرات مشکل داره گفتم بالام جان اگه اتوبان تهران قم بود تا الان میبایست
راه اندازی میشد بابا سرسام گرفتیم از دست شما،خلاصه الان وصل شدیم و هیچ تضمینی نیست که دوباره
قطعمون کنند ،تلفن زدم یه جایی بعد یه خانوم گوشی رو برداشت و با ناز و عشوه گفت:
الوووووووو بفرمایییییییین منم یه لحظه فکر کردم تو پارکم و روبروی عشقم ایستادم میخواستم بگم جووووووووووووووووووون زن من میشی؟:))))) اصن یه وضعی بخدا خلاصه یه کلام داداش
اعتیاد به نت از بدترین نوع اعتیاد هاست تو این 10 روز خمار خمار بودم :D

 



:: بازدید از این مطلب : 335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
6
رعد و برق

بادها
شیون می کنند و
ابرها نعره می کشند
برای لحظه ای ناتمام
آسمان
یکپارچه می گرید

7
فلسفه ساحل

حال امواج را
پرسیدم از دیوانه ای
گفت:
آهی ست از سر دلتنگی
که امواج
آن را به ساحل
پس میدهند

8
زندگی
زیباست
همانند قاب عکسی زیبا
ولی هیهات از آن روز
که قاب عکس
بشکند

دیالوگ نوشت:
میدونی حاج آقا
اگه جهنمی هم تو کار باشه،جای ما ته ِ موتور خونشه
پرویز پرستویی،فیلم مارمولک



:: بازدید از این مطلب : 414
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

3


من زندگی را 
از لاک پشت آموختم
دلم که شکست
به لاکم فرو رفتم
و غمگنانه در خود گریستم

4

سمفونی 
عجیبی دارند 
مردگان
لب می بندند
میخوابند
و یادشان
شروع به نواختن می کند!!

5

کاش میتوانستم
انسانیتم را لگد مال
و آرزوهایم را گردن زنم
در دنیایی که
کلاغ عیب طاووس می کند
باید شرافت رو کشت
و پرچم جاکشی در دست گرفت


+بسیاری از ما
به ترس ها،تردیدها،افسوس ها و نفرت های خود می چسبیم
زیرا در دردهای آشنا، امنیت منحرفی وجود دارد،اینطور بنظر می رسد
که نگه داشتن هر چیز آشنایی،مطمئن تر از،از دست دادن آن بخاطر چیزهای 
که ناشناخته است. . .



:: بازدید از این مطلب : 375
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

ادرس جدید ایران ملودی

www.iranmelody1.in



:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()