نوشته شده توسط : blogkhan

همسر امروز روزه بود ...البته صبح من خواب عمیقی بودم ... یعنی میتونم بگم خودمم تعجب کردم همیشه توی هر شرایطی ساعت هفت بیدارم امروز بیدار که شدم هشت بود!

حتی متوجه بیدار شدنشون نشدم! به دخترک گفته بود به مامان بگو روزه ام ... چقدرم که دخترکم گفت! ناهار که آماده شد مثل همیشه تا دو ونیم صبر کردم ..سفره پهن کردم ... همین که درو باز کرد دخترک میگه بابا یادم رفت به مامان بگمخنده و اینگونه من تو ذوقم خورد! تا ساعت هفت کلاس داشتم ... با اینکه امیدی به قبولی نداشتم اما نتایج ارشد وبرای رفع کنجکاوی باز کردم! مجاز شدم اما خب روزانه که برای مناطق خودمون رتبه زیر دویست میخواد رو قبول نمیشم .... دو دلم ...خیلی .... از طرفی میدونم شرایط پیام نور طوریه که میتونم راحت به زندگی و بچه هام! (ان شالله) برسم اما خب بازم دو دلم ... بابا با دوستش تماس گرفت و کاملا تایید کرده بود پیام نورو ... نمیدونم از طرفیم میترسم بذارم برای سالای بعد ازینم تنبل تر شم و نخونم ... رشته ای که واقعا با عشق و علاقه خوندمش و دوست دارم برای خودمم شده ادامه بدم . انرژی مثبت شما حتما موثره لبخند

از خدا میخوام کمکم کنه بهترین تصمیمو بگیرم ... به هر حال من سال قبل تلاش جدی نداشتم و اصلا درست و حسابی نخوندم .

بازهم خودش کمک میکنه ....با خودم میگم یعنی اینم ازون راههای خوبیه که خدا جلوی راهمون میذاره؟

********

*تصویر بالا معجون من در آوردیه ...شیر .موز. توت فرنگی. پودر نارگیل. کمی عسل و بستنی !

**گاهی چقدر نشونه های خدا یواشکی میان توی زندگی ما ... دلم ازون نشونه های یواشکی خدا میخواد .... مثل تجربه تازه ی دوباره مادر شدن...

 



:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

کوهمون!نیشخند

مناسبت شیرینی پست قبل جریمه بود! بله ... اینقدر من این ترمزو دست کم گرفتم مربیم گفت جریمت یه جعبه شیرینیه که خب گفتم خودم میپزم....

هر چند فرداش کلی تشکر کرد و گفت شوخی کرده گفتم نه خودم دوست داشتم ..و اتفاقا موثر بود دیروز از روز قبل خیلی بهتر بود ... از سه روز قبل این دندون درده زیادی وحشتناک شده بود ... فک کنم دیگه میدونید کلا نصف عمر من به خاطر جنس مرغوب!دندونام توی دندونپزشکی تلف شده ... امروز تک و تنها رفتم . اتفاقا سه تا ترمیم داشتم که گفتم چون مسافریم فعلا اصل کاری رو درست کن ... اینقدر امروز دارم راحت نفس میکشم و از اون درد خلاص شدم که خدا میدونه( بله منم انسانم ..درد دارم ..مریضی هم)

این هفته همسر یه دوره ی خارج از اداره داره ... برای همینم صبحا بعد از هفت میره ... این یعنی نون تازه و صبحانه با هم ...ظهرا هم زودتر میاد .... میگه الان این برق خوشحالی توی چشماته از حضور من چرا همش میگی اینقدر بیکار نباش؟هیپنوتیزم

امروزم وقتی مطب بودم اس داد که میره خونه و نگران دخترکم نباشم ... ناهارم برامون املت و سبزی خوردن حاضر کرد . واقعا گیج و منگ بودم و یک طرف صورتم بی حس بود!

بهش گفتم این کارای کوچولو اینقدر به دلم میشینه و خوشحالم میکنه که تصورشو نمیکنی....

عصر هم کل کتاب دخترکو بهش دیکته گفتم ..نخود فرنگی بلانچ کردم ... و کتاب نامه های کوتاه به همسرمو دادم دست همسر خوند ... آخر کتاب دیدم دارم گریه میکنه! میگه تو میدونی من چه روحیه ی لطیفی دارم چرا با من اینکارو میکنی؟ خنثی

 

دو روز گذشته بارون حسابیییییی بارید ..همه جارو شست عصر دیروز به همسر گفتم بریم پشت بوم... هوا عالی بود .... بعدشم از فرصت استفاده کردمو بالکن و درو پنجرشو بعد مدتها شستم .... خیلی حس خوبیه تمیزی ... و نفس کشیدن نزدیک کوهی که هواش پر از اکسیژن و بوی گیاهای بهاریه....

عکسها هم دیروز عصر از پشت بوم گرفتم.

این روزها رو دوست دارم ... نه اینکه مشکلی نیست ..نه اینکه هیچ نگرانی نیست ..اما دارم سعی میکنم از اون چیزی که هست و دارم نهایت استفاده رو ببرم .. خوشحال باشم حتی اگه ته دلم ناراحتیایی هست ... آروم باشم حتی اگه استرس دارم ... و امیدوار باشم که اگه امروز رو خوب زندگی کنم فردا میتونه خیلی بهتر باشه ....

با همه دلشوره ها .... خدا خوب خودشو به رخ ما میکشه همین بارون نشونه مسلم نگاهش بود به زندگی ما ... به شهر ما .... خدایا شکرت...



:: بازدید از این مطلب : 328
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 530
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 352
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

مشاهده یادداشت خصوصی



:: بازدید از این مطلب : 430
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan

دانلود آلبوم جدید مرتضی پاشایی اسمش عشقه با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ اهنگ

Download New Album Morteza Pashaei Call it love

::: این آلبوم بزودی از کد موزیک آلما منتشر خواهد شود :::…

cover دانلود آلبوم جدید مرتضی پاشایی اسمش عشقه

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...]

:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 26 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : blogkhan
اون چه حشره ایه که “سبزه و سنگ” می‌خوره ؟
.
.
.
.

.
.
.
.
.
حشرۀ سبزِ سنگ خوار ! :))

 

كبوترلب تنگ ماهي نشسته بود ، گفت:سقف قفست شكسته چرافرارنميكني؟
ماهي باچشمهای قشنگش نگاهی نافذ به كبوتركرد ومعصومانه گفت :واسه پدر مادرت متاسفم بااین بچه تربیت کردنشون

 

 

“این مگه اصن توو جزوه بود” چیست؟
سوالی که پس از خواندن هر سوال امتحان در ذهن یک دانشجو تکرار میشود!

 

من بزرگترین مشکل کودکیم این بود که

نکنه یه وقت یادم بره نفس بکشم خفه شم بمیرم !

 

 

دوستم رفته جواب آزماییشو گرفته، قند داره، اوره داره، چربی داره، کلسترول داره و... بهش میگم اگه یه کم نخود و عدس داشتی خودت به تنهایی یک سبد کالایی بودی:))

 

ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﯾﺎﻟﻮﮒِ مادر ﻫﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ :

ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾـــﻦ ﭼـــﯿـــﻪ ؟!!! ﺁﺩﻡ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﺨﺪﺍ

 

 

ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﺪﯾﻢ؟؟؟
ﮔﻔﺖ : ﺷﺮﻁ ﭼﯽ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺎﯼ ﻭ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﻫﺮﮐﯽ ﺑﺎﺧﺖ ...
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻁ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺧﺘﯽ ...
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯾﻢ !!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻡ ... ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ |: |:
170ﺗﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ، سپر به سپر ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ
ﺍﻵﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﯽ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﺪﻩ !

 

مردم در لاى دفتر از برگ گل رز و 
پر طاووس از مخاطب خاصشان خاطره دارن, 
اون وخ منم لاى دفترم از 
مگس و پشه هاى له لورده شده پارسال خاطره دارم . 

آخه اين رسمشه

 

 

برای رفتن به سایت اینجا کلیک کنید



:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 26 ارديبهشت 1394 | نظرات ()